مینیبوس را پیش از این بابا جلوی در خانه پارک میکرد، اما از وقتی به دود افتاد، همسایهها صدایشان درآمد و بابا هم هر روز چند قدمی بالاتر پارک کرد و از خانه دور و دورتر شد تا اینکه از کوچه هم بیرون رانده شد و به ناچار در خیابان کاوه پارک کرد.
بابا تا مرا در حال دستمال کشیدن به مینی بوس میبیند، صدای اعتراضش بلند میشود که:
ـ این کارا چیه میکنی؟! دختر که نباید کارای مردونه بکنه. اونم تو با این پاهات! فکر نمیکنی مردم برا من حرف در میارن؟!
ـ من پاک نکنم کی پاک میکنه؟! گوشه کنایهها و متلکهای بچهها رو من باید تحمل کنم، تو که انگار نه انگار! سواد که داری بخونی. اینها رو مردم و بچهها روی این مینیبوس نوشتن.
بابا زیر چشمی نوشتههای روی ماشین را میخواند: «محمود آقا این لگنو رها کن، فکری به حال ما کن.»
نوشته را که میخواند، پاک میکنم و میروم سراغ بعدی: «ای کاش دستی بودندی و مرا می شستندی. ای کاش ماشینها را هم مردهشوری بودندی و حمامی!»
بابا با غیض میرود مینشیند پشت فرمان. نوشته را پاک میکنم و سوار میشوم.
بابا امروز هم مثل روزهای دیگر، کلید سوییچ را ک در جایش قرار میدهد، دستش میلرزد. دعا میخواند و به فرمان و کلید فوت می کند. با مینیبوس حرف میزند. دستی به جلوی داشبورد میکشد، نوازشش میکند و از او میخواهد نامردی نکند و روشن بشود. وردی میخواند و کلید را به آرامی میچرخانا.
پت پت پت پت...
ناشر: | #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | نرم |
رنگ چاپ: | مشکی |
زبان: | فارسی |
گروه سنی: | #+15 |
نویسنده: | #عباس جهانگیریان |