به دنیای شغل های رویایی خوش آمدید.تحصیل در حوزه ی فناوری،ریاضی،علوم و مهندسی دروازه های هیجان آمیز،جالب،حیرت آور و خارق العاده ای را به رویتان باز می کند.کارکردن در این حوزه ها به معنی آن نیست که همه ی وقت تان در آزمایشگاه یا پشت مانیتور کامپیوتر سپری خواهد شد.شما می توانید در عرصه های گوناگون هر بخش کار کنید.این کتاب ها به شما کمک می کند تا درباره ی هرکدام از این شغل ها و همین طور بازده و تاثیر کاری که انجام می دهید،شناخت کافی به دست آورید.
عناوین مجموعه شامل:
شغل های رویایی درعلوم
شغل های رویایی در ریاضی
شغل های رویایی در فناوری
شغل های رویایی در مهندسی
در این داستان برشی از حساس ترین لحظات زندگی دو دختر بنام گلی و دریا که باید برای آینده خود تصمیم بگیرند، به موازات هم، بازگو می شود. برای گلی روز یکشنبه هشت آذر می توانست روز مهمی باشد امّا همه چیز به سادگی به می ریزد.
دریا دختر جوانی در سال آخر دبیرستان است و شعر و نجوم را دوست دارد و چون می داند در مقطع کارشناسی رشته نجوم در دانشگاه های ایران وجود ندارد، تصمیم می گیرد برخلاف میل مادر برای ادامه تحصیل به خارج از ایران برود و روابط بین مادر و دختر تیره می شود و بهم می خورد و پدر و برادرش فراز هم قادر نیستند میانجیگری کنند. دریا به کمک راننده جوانی گلی را به بیمارستان می رساند و از او پرستاری می کند و دوستی بین آنان برقرارمی شود و زندگی آنان بهم پیوند می خورد، بطوریکه در مدت ۲۴ ساعت انگار عمری با هم دوست بوده اند.
داستان مشکلات و بحران های جوانان را در انتخاب شغل و رشته تحصیلی و اختلاف آنان با پدر و مادرشان بخوبی بیان می کند. آنان با همانند سازی با شخصیت های داستان قادر خواهند بود تصمیم درست بگیرند. اثر برای والدین هم می تواند مفید باشد که در چنین مواقعی چه رفتاری را با فرزند جوان خود در پیش بگیرند.
منصور اوجی در سال ۱۳۱۶ در شیراز دیده به جهان گشود . وی در رشته فاسفه و علوم تربیتی از دانشسرای عالی تهران فارغ التحصیل شد و در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز فوق لیسانس خود را گرفت .
اوجی از شاعرانی است که آرام و پیوسته در جهت تکامل زبان شعری خاص خود تلاش میکند . وی با تاکید بر تکرار مصراعها و واژه ها جهت تاثیر گذاری در خواننده شعرش گونه خاصی از شعر را ارئ می دهد .
زبان شعر او تا حدی تغزلی است و بیشتر ذهن خود را در امواج اوزان رها میسازد. اوجی در وصف طبیعت و ارتباط آن با مسائل اجتماع تصاویر زیبا می آفریند. وی در شعر نو نیمائیتجارب قابل توجهی دارد
وقتی مژی گم شد داستان دو دخترخاله است، مژده شانزده و مژگان هفده سال دارند. آن دو به همراه خانوادههایشان به سفر میروند. پدر که فراموش کرده داروی خود را بیاورد، مژگان را مقصر میداند و او را سرزنش میکند. فردای آن روز مژگان ناپدید میشود.
خانواده همهجا را جستوجو میکند و معلوم میشود که او تمام مدت در کمد پنهان شده است. خانواده هنوز طعم خوشحالی پیدا شدن مژگان را نچشیده که اینبار با گم شدن مژده روبهرو میشوند. پس از پیگیری، آشکار میشود که او توسط یکی از دوستانش و به بهانه بردن او نزد مژگان دزدیده شده و به خانهای امن برده شده است. مجرمان پس از روبهرو شدن با پلیس و فرار، به دلیل سرعت زیاد تصادف میکنند و مژده قطع نخاع میشود. هر بخش داستان « وقتی مژی گم شد » را یکی از افراد خانواده که در ماجرا درگیر است نقل میکند و تلاش میکند دلیل وقوع این حادثه را ریشهیابی کند.
داستان « وقتی مژی گم شد » به فرار دختران از خانه و برخی از علل آن توجه دارد. اثر به نوجوانانی که دوران حساس بلوغ را سپری میکنند و درگیر ماجراهایی مشابه با خانواده خود هستند یادآوری میکند که فرار راه حل نیست.
این اثر با خط بریل و مناسب نابینایان است.
سلدا تکه کاشی بزرگ تری برداشت و کشید به میله.ناگهان خاک خوار با یک حرکت برق آسا خیز برداشت به طرف سلدا و خورد به میله. سلدا یک متر پرت شد عقب .بلند شد و گفت: باورکردنی نیست موجودی که خاک می خورد، چنین قدرتی داشته باشد.حالا می فهمم چرا دختر شهریئریگفت، قدرتشان در جسمشان نیست.
سلدا گفت:چیزهای زیادی وجود دارد که ما قادر به دیدنشان نیستم.دکتر ملک حق دارد چیزی که یک نفر بتواند ببیند دیگر نامرئی نیست ایراد در چشم انسان است که توان دیدنش را ندارد. این موجود را نمیبینم، ولی حسش می کنم.
این کتاب از ۲۱ قطعه شعر نیمایی تشکیل شده، قطعههایی بسیار امیدبخش که شاعر در آنها نگاهی رو به آسمان دارد و نوجوانان را به دل کندن از صخرههای امن و صعود به قلهها دعوت میکند همچون قطعه شعر «اوج» که:
«لانهی عقاب/ لای سنگهای کوه محکم است/ او ولی/ دل ز صخرههای امن میکند/ بال میزند در اوج/ قله هم برای او کم است!»
آوازهایی که سبز میشوند و قهرمانها را به او نشان میدهند، حالهایی که نو میشود و مسیرهایی که با برخاستن و حرکت، تصویری شاعرانه و عاشقانه از زندگی، پیش روی مخاطب امروزی شعرهای این شاعر کودک و نوجوان قرار میدهد.
مردانی شاعر این اثر در بخش بخش این کتاب، مخاطبان نوجوان را به حرکت در مسیر دوستداشتن، عشق و زندگی سرشار از امید به ساختن آینده توصیه میکند آنجا که میگوید: از دور میآید صدای رود/ با این نشستنها کسی دریا نخواهد شد!»
این کتاب شامل ۱۶ قطعه شعرِ عاشقانه، اجتماعی و خانوادگی است که شاعر در آن به حالتهای روحی، عواطف و احساسات نوجوانان توجه ویژهای کرده است.
«دلهره، قلب کوچک، خاطرات، سفید، همینها…، کجاست؟، پُست، داد، فرصت دوباره، کار ساده، تقدیر، بیخداحافظی، سکوت، سهشنبهها، یعنی که… و بیخیال» عنوان شعرهای این کتاب هستند؛ نویسنده نیز در این کتاب تلاش کرده جهان پیرامون نوجوانان و دغدغههایی که با آن مواجه هستند را در قالب شعر بیان کند.