یک روز که در میدانگاهی وسط قلعه بازی میکردیم، یک سنگ بزرگ از بالای بام قلعه افتاد وسط ما و شانس آوردیم که بلایی سر کسی نیامد. اول فکر کردیم قسمتی از دیوار قلعه خراب شده وریخته؛ اما دیوارها سالم بود و سنگ هم از جنس دیوار نبود. معلوم بود آن را از جای دیگری آوردهاند و انداختهاند روی سر ما، همه خیلی ترسیدیم. زود به خانههایمان رفتیم و خبر افتادن سنگ ر ا به بزرگترهایمان رساندیم...
همان روز چند نفر رفتند و سنگ را از نزدیک دیدند. آنطور که میگفتند، بعد از دیدن سنگ رفتهبودند روی پشتبام قلعه تا بفهمند چه کسی سنگ را انداخته و آنجا روی کف کاهگلی بام جای چند سُم دیدهبودند.
سمهایی به اندازهی سُم گاو که معلوم نبود از کجا آمده و به کجا رفتهاند. انگار از آسمان آمدهبودند پایین و دوباره پرواز کردهبودند به آسمان...
ناشر: | #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | نرم |
رنگ چاپ: | مشکی |
زبان: | فارسی |
گروه سنی: | #+15 |
نوع کتاب: | کتاب های اقتصادی |
نویسنده: | #حمیدرضا شاه آبادی |