توکایی در قفس است. صاحب قفس برای او آب و دانه
می آورد و از او آواز خوش می دهد. اما توکایی دلش آزادی می خواهد. با جانوران و
پرندگان بیرون از قفس در این باره صحبت می کند. نیما یوشیج نویسنده این کتاب راه
رهایی را در درون خود توکایی می جوید. باید کتاب را بخوانیم تا ببینیم نیما یوشیج
داستان توکایی را چگونه روایت کرده است.
این کتاب را برای کودکان بلند خوانی کنید و در باره خشم با هم گفت و گو کنید. گفت و گو در باره احساسات کودکان به آنها کمک کنید تا بتوانند احساسات مختلف خود را از هم تمیز دهند. و به دنبال راهکاری مناسب برای کنترل آنها باشند.
تا آرام، آرام هنگام خشم از پرخاشگری پرهیز کنند و راه سازش و توافق را جست وجو کنند. کودکان را به خاطر فرونشاندن خشم تشویق کنید، برای آرام شدن و طرح مشکل یاری شان دهید.
نویسنده این کتاب از موجودی به نام خشم قلمبه و شیوه کوچک شدن و از میان رفتنش استفاده کرده است تا کودک بتواند با همذات پنداری بر خشم قلمبه خود غلبه کند.
هنریتا تک و تنهاست و بهجز داستانها همدمی ندارد. او کشف میکند که خانهی امید پر از رازهای عجیب است: اتاق زیرشیروانی که از یاد رفته، تصاویری شبحگونه، نور آتشی مرموز که آن سوی باغچه در میانِ درختان سوسو میزند.
بلوطی شبها با یک قلممو و رنگ بلوطی از خانه بیرون میزند و خُب تقصیر لوتیت چیست که بلوطی دوچرخههای آن پسرهای بزرگ مزاحم را رنگ میکند و باعث دردسر میشود؟ آن هم در ساعت ابرقهرمانی!
در ویرانی به جا مانده از جنگ جهانی دوم، مردم سرگردان و پریشان به دنبال نزدیکان و اقوام خود میگردند. دراین میان، توماس، پسر جنگزدهی نوجوان، هم دربه در نشانی از مادرش میجوید. اما وقتی به خانهی ویران خالهاش دروین میرسد، درمانده و ناامید از پای مینشیند.
سپس با «عصا» برخورد می کند: کهنه سربازی که در جنگ از پا درآمده، ولی رسم و راه بازار سیاه را خوب بلد است؛ همینطور راه و رسم زندگی را.