یکی بود یکی نبود. در یک شهر بزرگ خانهای زندگی میکرد. توی خانهی بزرگ اتاق بزرگی بود. توی اتاق بزرگ یک قاب طلایی زیبا و بزرگ بود. توی قاب طلایی یک تابلوی نقاشی بود. نقاشی هم تازه توی قاب رفته بود. نقاشی چی بود؟ نقاشی یک کرده اسب که خیلی چموش بود، چون قاب هی تکان تکان تکان … میخورد و…
این کتاب سه داستان دارد. سه داستان متفاوت با سه روایت متفاوت.
اول: پیتیکو… پیتیکو…
دوم: باد دوچرخه سوار
سوم: دو لقمهی چرب و نرم
اولی در باره آقای باد است. اوشخصیت منفی دارد که خیرش به کسی نمیرسد و مایه شر و دردسر است. مترسک را از جا میکند، آنتنها را جابهجا میکند، چادرهای سفری را روی سر صاحبانشان خراب میکند و… اما ناگهان باد دوچرخهاش خالی میشود و نمیتواند کاری بکند.
داستان دوم درباره کره اسبی است که توی یک قاب نقاشی اسیر شده و نمیخواهد توی قاب بماند. او پس از مکالمهای چکشی با قاب بالاخره آنقدر پیتیکو… پیتیکو میکند که آن را از جا میکند و میرود.
داستان سوم درباره دوتا گوسفند است که ابرهای آسمان را به شکل گرگ میبینند که دنبال گوسفندهایی کردهاند، با تلاشهایی که میکنند، گوسفندها را نجات میدهند، اما غافل از این هستند که خودشان در تهدید گرگهای واقعی هستند.
ناشر: | #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
قطع کتاب: | رحلی |
نوع جلد: | نرم |
رنگ چاپ: | رنگی |
گروه سنی: | #+9 |
نوع کتاب: | تازه ها |
تصویرگر: | علی خدایی |
نویسنده: | #فرهاد حسنزاده |