امیکا بهزودی تصمیم خطرناک و عجیبی میگیرد، او افتتاحیهی مسابقهی بینالمللی جنگسار را هک میکند و ناخواسته دستش رو میشود. برخلاف انتظار، خالق میلیاردر بازی از امیکا شکایت نمیکند، بلکه پیشنهادی وسوسهانگیز به او میدهد.
حالا که جنگ از درون و بیرون، این سرزمین را به خود میخواند، بیشک زودباوران حرفهایی دربارهی نشانههای مرگ و نابودی خواهند زد. بهویژه که پای ایزدان هم در میان باشد، ایزدانی که برپایهی افسانههایی قدیمی، دوباره برخاستهاند تا بر زمین حکومت کنند. در دنیای مدرن هیچ انسانِ آگاهی چنین ماجراهایی را باور نمیکند، اما این بار ناباوری شاید اشتباهی بزرگ باشد.
شاهدختلوییس را دزدیدهاند! دست تقدیر یقهی بلارت را ول نمیکند. این بار حتی کاپابلانکا هم نمیتواند کمکش کند چون مشغول زالودرمانی است. بلارت، شوالیهی جوگیر بیو، دانشمند عتیقه هرگولوز و متفکر بیمغز اولافآقا همراه دوست جدیدشان راهی سفری پرماجرا میشوند تا شاهدختلوییس را نجات دهند. این بار چه بلایی قرار است سرشان بیاید؟
یک ایده علمی دستمایه خلق یک اثر ادبی به نام گل
بلورو خورشید می شود. در قطب شش ماه روشنی هست و شش ماه دیگر تاریکی. در فاصله بین
آن شش ماه که خورشید در قطب حضور دارد گل بلوری از میان یخ ها سبز می شود. با رفتن
خورشید از قطب گل بلور هم سرنوشت دیگری پیدا می کند.
باید نثر فریده فرجام و کتاب گل بلور و خورشید را
بخوانیم تا بدانیم زبان پاکیزه و نثر جاندار تا همیشه می تواند زنده باشد. فریده
فرجام به عنوان نویسنده و نیکزاد نجومی به عنوان تصویرگر دو نام بلند و پر افتخار
برای ادبیات کودک ایران هستند. کتاب گل بلور و خورشید پنجاه و پنج ساله شده و توسط
چند نسل خوانده شده است.
نیکلاس نیکلبی تصویری واقعی و تمامنما از چهرهی زشت فقر و بیعدالتی را به خصوص در حق کودکان- به نمایش میگذارد و همدلی خوانندگان بسیاری را در سراسر جهان برمیانگیزد.
چارلز دیکنز همچون اندیشمندی اصلاحطلب، چشم بر نابسامانیهای اجتماعی نمیبندد؛ اما شیرینی و تلخی را در هم میآمیزد و رمان غمانگیزش را با رنگهایی شاد تزئین میکند.
آثار کلاسیک ادبی، میراث ماندگار و بیمرز فرهنگ و هنر بشری به شمار میروند. این آثار تقریباً به همهی زبانهای دنیا ترجمه شده و به خاطرهی مردم جهان پیوستهاند.