یکی بود یکی نبود. در یک شهر بزرگ خانهای زندگی میکرد. توی خانهی بزرگ اتاق بزرگی بود. توی اتاق بزرگ یک قاب طلایی زیبا و بزرگ بود. توی قاب طلایی یک تابلوی نقاشی بود. نقاشی هم تازه توی قاب رفته بود. نقاشی چی بود؟ نقاشی یک کرده اسب که خیلی چموش بود، چون قاب هی تکان تکان تکان … میخورد و…
این کتاب سه داستان دارد. سه داستان متفاوت با سه روایت متفاوت.
اول: پیتیکو… پیتیکو…
دوم: باد دوچرخه سوار
سوم: دو لقمهی چرب و نرم
کتاب چهارم کوتی کوتی از راه رسیده است. همان هزارپای معروف که فرهاد حسن زاده
قصهه ایش را برای ما می گوید. در این کتاب او می خواهد جشن تولد بگیرد، پرواز کند
و فوتبال بازی کند. فوتبال یک هزار پا چطوری می شود؟
کوتی کوتی کمی لوس است و
اولین واکنشش برای هر مشکلی اشک ریختن است؛ آن هم لیوان لیوان. کوتیکوتی درعین
حال که بازیگوش است، کنجکاو هم هست و به دنبال پاسخ برای پرسشهای کودکانه است.
مثل روزی که برگ زردی پیدا میکند و به مدرسه میبرد تا از آموزگارش دلیل زردی برگ
را بپرسد.