نحوی که گرسنه و تشنهاش بود با خوشحالی دعوت چوپان را پذیرفت و کاسهی شیر را لاجرعه سر کشید و نان تازه را به زیر دندان گرفت.
نحوی همین که از خوردن فارغ شد، سراغ خورجین کتابش رفت و آن را پشت الاغ نهاد و سپس رو به چوپان کرد و به جای تشکر از میهماننوازی، از او پرسید: «آیا تو هرگز به مکتب رفتهای؟»
و چون چوپان با دلتنگی پاسخ منفی گفت، نحوی با ترشرویی سوار الاغ شد و با دیدهی تحقیر در چوپان نگریست و گفت: «تو نمیدانی معنی دانش چیست و فرقی با این گوسفندان نداری!»
چوپان را دل از این حرف به درد آمد و در پاسخ گفت: «ای مرد! بزرگی، به عقل و فهم و هنر است نه به مال و سال و بار. من در عجبم که تو از دانش سخن میگویی؛ اما چنان که میبینم دانش تو در این کتابهاست، نه در سرت که تو از خری که بر آن سواری بیدانشتری که به جای تشکر از میهماننوازی من، مرا بازخم زبان خود میآزاری!»
نحوی در جواب بازماند و چهره درهم کرد و راه خود در پیش گرفت، اما از پاسخ چوپان جوان سخت به اندیشه فرو شد....
ناشر: | #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
قطع کتاب: | خشتی |
نوع جلد: | نرم |
رنگ چاپ: | رنگی |
گروه سنی: | #+12 |
تصویرگر: | مرتضی اسماعیلی سهی |
نویسنده: | #مرتضی اسماعیل سهی |