شاید بهتر بود داستان را با لینا شروع میکردیم. نه برای اینکه او تنها دختر مدرسهای شرا بود. برای اینکه داستانی در مورد لکلکها نوشته بود.
لینا این داستان را سرخود نوشته بود. آقا معلم از او نخواسته بود.
راستش پیش از آنکه لینا این داستان را با صدای بلند برای آقا معلم و پنجتا پسر بخواند، هیچکس به لکلکها حتی فکر هم نکرده بود. اما یک روز درست وسط درس حساب ناگهان لینا دستش را بلند کرد و پرسید: «آقا معلم! میشود داستان کوچکی دربارهی لکلکها بخوانم؟ خودم نوشتهام.
ناشر: | #کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
قطع کتاب: | رقعی |
نوع جلد: | نرم |
رنگ چاپ: | مشکی |
گروه سنی: | #+15 |
نوع کتاب: | تازه ها |
نویسنده: | #میندرت دویونگ |