چند روز به عید باقی نمانده بود که مادر تصمیم میگیرد با پولی که پدر به او داده است. بچهها را برای خرید کفش و لباس عید به بازار ببرد. آنها مغازههای مختلف را سر میزنند و در یک مغازه لباسهای مناسب برای بچهها پیدا میشود، اما هنگام دادن پول لباسها، مادر متوجه میشود که کیف پولش را گم کرده است.