لوتیت یک پسربچهی معمولی است؛ کمی ترسو و گاهی هم تنها. اما همینکه نیمهشب میرسد، لوتیت میشود بلوطی؛ ابرقهرمانی با شنل بلوطی که از هیچکس و هیچچیز ترسی ندارد. ابرقهرمانی که با پدربزرگش (که بهتازگی از دنیا رفته) و داستانهایش همراه میشود و ماجراجویی میکند.
بلوطی شبها با یک قلممو و رنگ بلوطی از خانه بیرون میزند و خُب تقصیر لوتیت چیست که بلوطی دوچرخههای آن پسرهای بزرگ مزاحم را رنگ میکند و باعث دردسر میشود؟ آن هم در ساعت ابرقهرمانی!