در یک مغازهی اسباببازی فروشی یک ماشین کوچولوی قرمز بود که دنبال مادرش میگشت. یک روز رفت پیش یک کامیون و پرسید: سلام. تو مادر منی؟ کامیون اخم کرد و گفت: یعنی چی؟ مگر ماشینها هم مادر دارند؟ با این حال، ماشین قرمز به جستوجویش ادامه داد تا اینکه… کتاب حاضر مجموعهی چهار داستان کوتاه است همراه با نقاشیهای ساده و زیبا برای کودکان پیشدبستانی.
زبان و ادبیات فارسی سرشار از حکایتها و داستانهایی است که خواندن آنها هم اوقات آدمی را خوش میسازد، و هم بر عقل و خرد وی میافزاید. در این میان، مثنوی مولوی یکی از گنجینههای گرانقدر زبان ادب فارسی است که دریایی از پند و حکمت و راهنمایی و روشنی در آن نهفته است. کتاب حاضر بازگویی یکی از داستانهای کوتاه مثنوی مولوی است به زبان نثر. اینگونه بازگوییها زمینهای است برای ایجاد انگیزه در کودکان و نوجوانان تا به سراغ اصل داستانها در مثنوی بروند و بهرههای بیشتر برگیرند.
بعضی از حیوانات به شکلهای گوناگون از بینی، گوش، دم، چشم، دهان و پاهایشان استفاده میکنند. اگر شکل اعضای بدن حیوانات را ببینی، آیا میتوانی حدس بزنی هرکدام از آن اعضاء مال کدام حیوان است و با آن چهکار میکند؟ شکل ابتکاری معرفی حیوانات مختلف همراه اطلاعات بیشتری که در پایان دربارهی آنها داده شده است به جلب توجه بیشتر بچهها به حیوانات و شناخت آنها کمک میکند
تاریخ معاصر ایران فراز و نشیب های فراوانی داشته است. شاید یکی از مهمترین آنها که درعین حال نقطه عطف تحولی اجتماعی و سیاسی نیز محسوب می شود، انقلاب مشروطیت باشد که همواره از دید مورخان و صاحبنظران از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. بی هیچ تردید، یکی از شخصیتهای شاخص آن دوره پرآشوب شیخ فضل الله نوری است که جان خود را بر سر افکار و اندیشه های خود درباب مشروطیت گذاشت. دراین کتاب، نویسنده کوشیده است زندگی او را از دوره جوانی تصویر کرده و سپس به جایگاه او در تحولات آن دوران بپردازد.
غنچه بر قالی "داستانی است درباره دختری ترکمن و ماجرای بافتن قالیچهای که باتمام احساس و تلاشش آن را میبافد" .صفورا "دخترک ترکمن، احساس میکنداز زمانی که گل گلدان خشک شد، پدرش دچار افسردگی شده از این رو، او برای خوشحالی پدر تصمیم میگیرد، بهرغم مخالفتهای مادر، قالیچهای با نقش غنچه گل سرخ ببافد.تنها مشکل، نبودن یک شاخه گل است تا الگوی بافت او شود . عاقبت، پدر یک شاخه گل برای صفورا میآورد و دخترک کار بافتن قالیچه را آغاز میکند .سرانجام صفورا باسختی بسیار و طی گذشت شبها و روزها، قالیچهای با نقش گل میبافد و آن را به منظور سجاده به پدرش هدیه میکند .
در جنگلی بزرگ، کنار دریاچهای کوچک، مورچههای سیاه با مادرشان زندگی میکردند، ولی همیشه در حال ترس از حمله مورچههای سرخ بدجنس بودند. آنها هر صدایی که از نزدیک لانه شان میشنیدند با ترس و فریاد طلب کمک میکردند و با ناامیدی میگفتند: ممکن نیست کسی فریاد ما را بشنود، چون ما کوچکترین و بیصداترین جانداران هستیم. ولی یکی بود که صدایشان را میشنید و آنها نمیدانستند. در این جهان پهناور هیچ بانگ و فریادی، هر چند کوچک و ناچیز، بیپاسخ نمیماند. این داستان زیبا، همراه با تصاویر قشنگ، این را به همۀ بچهها نشان خواهد داد.
موشی و موشک که دو موش کوچک و کورند میخواهند بازی کنند، یک بازی عجیب. یکی از آنها میخواهد یک تپه یا کوه بسازد و دیگری میخواهد یک گودال بزرگ درست کند. اول با هم دعوایشان میشود ولی پس از آن میفهمند که هر دو میتوانند به یکدیگر کمک کنند و آنچه را دوست دارند سریعتر بسازند. کتاب حاضر با نقاشیهای قشنگ و گویا نشان میدهد که چقدر فکر کردن پیش از آغاز هر کاری خوب است و باعث همکاریها و دوستیهای بیشتر میشود.
افسانهها و قصههای کهن خاص کودکان از محتوای مشابهی برای تبدیل شدن به نمایش نامه برخوردارند. اما نوشتن نمایش نامه کودکانه نیازمند ارائه قصهها بر پایه تعریف جدید از تئاتر است. مهمترین جنبه این نمایش نامهها بیان اشعار آنهاست به گونهای که دقیقاً برخوردار از ویژگیهای شعر کودک باشد. این مجموعه با هدف شادتر ساختن دنیای کودکان شکل گرفته است، با این امید که به روح پاک آنان نیز آرامش بخشیده و به آنان در کسب تجربههای بهتر زندگی یاری رساند.
مترسک در دل سفید و برفی آسمان، سار کوچکی دید که خسته در برف و بوران بال میزد. آنگاه او را به سوی خود دعوت کرد. سار کوچولو به یاد حرف های مادرش افتاد و از مترسک ترسید و فاصله گرفت، اما در آن کولاک و سرما چارۀ دیگری نداشت. هنگامی که ترس سار فرو ریخت، فهمید که لانۀ گرم و نرمی برای زمستان سرد و برفی یافته است، اما این لانه هم خالی از خطر نبود و … . داستان زیبای کتاب، همراه با نقاشیهای قشنگ، چشمان نگران و قلب مهربان مترسک را به آدم ها هدیه میدهد تا نسبت به زندگی همۀ جانداران در محیط اطراف خود حساس بوده و در صورت نیاز به آنها کمک کنند.
الاغه که علفش را خورده و سیر شده بود برای گردش به آن طرف تپه رفت. وقتی به آنجا رسید با تعجب دید که ننه کلاغه آش صابون می پزد. الاغه خیلی خنده اش گرفت ولی کم کم وسوسه شد که کمی از آن آش بخورد. اما ظرف غذا به اندازه الاغه پیدا نمی شد. الاغه رفت طرف دیگ که از توی آن آش بخورد که کلاغها به طرف او هجوم بردند و… .
کتاب حاضر با هدف معرفی اعداد و شیوۀ دسته بندی آنها به کودکان فراهم آمده است این کتاب که برای کودکان ۴ تا ۷ ساله نوشته شده است. می کوشد با آموزش مفاهیم اولیه و پایهای ریاضیات به کمک داستان و تصویر، کودکان را به این دانش بنیادی علاقمند سازد.
آمحمودآقا رانندهی سرویس یک دبیرستان دخترانه، هم مینیبوسش کهنه و قراضه است، هم خودش آدمی است بیخیال و پشتگوشانداز! و همین رفتارها باعث میشود که هم مضحکهی دانشآموزان سرویس شود، هم در نهایت عذرش را بخواهند. همزمان، همسرش توران خانم هم که مستخدم و آبدارچی همان دبیرستان است، بازخرید میشود. بیکاری و بیپولی، آمحمودآقا را گوشهگیر و پرخاشگر میکند اما توران خانم ناامید نیست و تصمیم میگیرد با همین مینیبوس اوراق یک تور گردشگری راه بیندازد. آنها تعدادی دختر نوجوان به همراه مادرانشان را به تخت فریدون در جنگهای مازندران میبرند اما زمانی به قلعهی فریدون میرسند که سرایدار آن عازم «یوش» است تا در مراسم عروسی خواهرزادهاش شرکت کند. آمحمودآقای خوشگذران هم، چهارده زن و دختر جوان را توی قلعهی متروک فریدون در اعماق جنگل، به حال خود رها میکند و به همراه سرایدار به یوش میرود. سایهی چند مرد، روی دیوار قلعه، در نیمههای شب، ترس و وحشت به جان مسافران میاندازد. با کشف زیرزمین قلعه که در آن ضحاک ماردوش توسط فریدون به زنجیر کشیده شده، وحشتی تازه به جان مسافران میافتد و آنها تمامی شب را تا صبح با ماجراهای پیدرپی که با خنده و ترس همراه است، سپری میکنند...
در آسمان ستارهی کوچک و مهربانی بود که زمین و مردمش را بسیار دوست داشت. بر روی زمین پیرزن تنها و فقیری زندگی میکرد که ستارهی کوچک را نشان کرده بود و میگفت: "این ستارهی من است." و هرشب با او از غمها، غصهها و تنهاییاش میگفت. ستاره تصمیم گرفت برای خوشحال کردن پیرزن به زمین بیاید. او برای این کار از ماه اجازه خواست. ماه به او اجازه داد و گفت که اگر پیرزن رازش را بفهمد و بداند که او یک ستاره است دیگر نمیتواند بر روی زمین بماند. ستاره قول داد و سپس به سوی زمین به راه افتاد و به شکل یک دختر زمینی نزد پیرزن رفت و پیش او ماند. پیرزن که از تنهایی نجات یافته بود روزگار را به خوشی میگذراند تا این که کمی بعد بر اثر کنجکاوی راز ستاره را دریافت. از آن پس ستاره به آسمان رفت. پیرزن همیشه نگاهش به آسمان بود و میدانست بین همهی ستارهها، ستارهی مهربان و زبیایش به او نگاه میکند.
مولوی معتقد است که شیخ و پیر کسی نیست که کبر سن دارد، بلکه کسی است که از آلودگی پاک است و در قبول حق مانند کمان است در دست تیرانداز: بنابراین افرادی همچون عیسی (ع) در گهواره پیرند و آسمانی و آن که موهایش سپید است و عمر زیاد دارد، اما گرفتار نفسانیات است، پیر نیست و مولانا همچنین اعتقاد دارد که پیر آن است که پیر عقل و اندیشه و صاحب بصیرت و معرفت است. در نگاه وی پیر همان قطب و عارف کامل است که واسط? فیض الهی به خلق است؛ یعنی فیض را از حق میگیرد و به خلق میدهد و مردم بر حسب شایستگی خود از افاضات او بهره میبرند. مجموع? حاضر دربرگیرند? مقالات همایش بزرگداشت «مولانا جلالالدین محمد بلخی» است که به وسیل? گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یاسوج در آذرماه 1386 برگزار گردیده است. عناوین مقالات عبارت است از: بررسی داستان کنیزک و پادشاه بر پای? نقد هرمنوتیک؛ زندگی مولانا در هرم مزلو؛ جایگاه پیر و شیخ در ادبیات عرفانی و دیدگاه مولوی؛ بررسی چند کهن الگو در یک غزل معروف مولوی؛ حقیقت مانندی در ساحت اندیشگی مولوی؛ نقد و تحلیل داستان نخچیران و شیر؛ تجلی آیات قرآن در مثنوی معنوی؛ بررسی عنصر پیرنگ در داستان کنیزک و پادشاه؛ و وحدت ادیان الهی از دیدگاه مولوی. هر مقاله با چکیدهای در آغاز و درج منابع در پایان به چاپ رسیده است.
کتاب حاضر، مجموعه ترانههایی است به زبان ساده برای لحظههای شاد و زیبای کودکان با والدین خود. تصاویر زیبای کتاب نیز چشمان زیبابین کودکان را نوازش میدهد.
وقتی بهار فرا میرسد، بره کوچولو در رویای نویسنده به استقبال بهار رفته و تصمیم میگیرد جشن بزرگی به مناسبت آمدن بهار برپا کند. حیوانات مختلف که خبر برپایی جشن را میشنوند همگی به سوی دشت وسیع محل برگزاری جشن حرکت میکنند و در آنجا… در این کتاب بره کوچولو رویای نویسنده را بر فرشی به وسعت دشت تصویر میکند.
آقای با کلاه تعداد زیادی کلاه داشت که هیچ کدام مثل هم نبود. آقای بی کلاه نیز تعداد زیادی سر داشت و تنها یک کلاه. زمانی که این دو آقا با یکدیگر ملاقات می کنند، اتفاق عجیبی می افتد. شما چه فکر می کنید؟ در این کتاب نیز سیلور استاین مجموعه ای از حکایات کوتاه را گرد آورده است که از یک طرف ساده و سرگرم کننده اند و از طرف دیگر خواننده را به تفکر و تأمل درباره بسیاری از مسائل و روابط نامتناسب در جامعه وا می دارد.
شیرکوچولو از خواب که بیدار شد غمگین بود، اما نمیدانست برای چی؟ در جنگل به راه افتاد تا چیزی پیدا کند و خوشحال شود. چندتا از حیوانات جنگل هم با او همراه شدند تا به او کمک کنند. آنها چیزی پیدا نکردند، اما خیلی خوشحال شدند. میدانید چگونه؟ اگر میخواهید بدانید، به جنگل زیبای شیرکوچولو و دوستانش بروید و با آنها همراه شوید.
روزی از روزها خفاشی برای اولینبار به جنگل آمد، جغد دانا به حیوانات جنگل گفت تا برای خوشامدگویی هدیهای به او بدهند. اما خفاش حرفهای عجیب و خندهداری میزد، گویی دیوانه شده بود و همه دنیا را پاک وارونه میدید. سرانجام جغد دانا به آنها آموخت که لازم نیست همه دنیا را یکجور ببینند و…
خروس خوش پر و بال، یک پر از یال، یک پر از بال و یک پر از دمش کند و آنها را داد به کشاورز و گفت:«این سه تا پر را داشته باش و هر وقت مشکلی برایت پیش آمد، یکی شان را ول بده توی هوا و دنبالش راه بیفت و بیا تا برسی به من تا مشکلت را حل کنم.» «مجموعه مرز پرگهر» تلاشی است برای بازگویی داستانهای مناطق گوناگون ایران، هم به زبان فارسی و هم به گویش ویژه هر منطقه، با تصاویری متناسب با طبیعت و فرهنگ آن منطقه. دست اندرکاران این مجموعه امیدوارند، به رغم کمبود منابع مکتوب و معتبر درباره صحت گویشهای ایرانی و دیگر کاستیها، کوشش آنان موجب آشنایی هرچه بیشتر مردم با فرهنگ مناطق گوناگون این سرزمین شود.
این کتاب از ادبیات شفاهی مردم ایران است با دو گویش فارسی و دلیجانی است که به همراه لوح فشردهی خوانش کتاب به همین گویش منتشر شده. «ناهید ابراهیمی» آن را روایت کرده و «افسانه شعباننژاد» آن را بازنویسی کرده است. داستان دربارهی گنجشکی است که میخواهد بداند زور چه کسی از همه بیشتر است.
کتاب حاضر در واقع از کتابهای «مقتل» به شمار می رود که در آن وقایع کربلا و حماسه آفرینان عاشورا با ذکر نام و شیوه شهادت و شرح مطالب بیان شده است. هم چنین شعرهایی با بیت هایی متناسب با مطلب از شاعران مختلف چون حافظ انتخاب که در کتاب آمده است. شکل و تصویرگری و جنس کاغذ کتاب این مجموعه را نسبت به دیگر کتابهای از این نوع متمایز ساخته است.