در جنگلی دور، دارکوبی بود که در تنه درختی زندگی میکرد. او شبها میخوابید و روزها کار میکرد. روزی جغدی آمد و بالای سر او لانه ساخت و همسایه او شد. اما بهزودی کار آنها به مشاجره کشید، چرا که جغد شبها بیدار بود و روزها میخوابید. با سروصدای آنها همه حیوانات جنگل جمع شدند و… . تصاویر بسیار شاد و زیبای کتاب بر جذابیت داستان آن افزوده است.
صبح یک روزبهاری، خرس کوچولوی قرمز گفت: دیگر نمی خواهم بیش از این توی این غار کوچک و تاریک باشم؛ می خواهم از این به بعد در جنگل زندگی کنم. پس از آن، از کوه پایین آمد و اولین ماجرای زندگی او آغاز شد.
در خانواده ای، یک خواهر بزرگ بود و یک خواهر کوچک. مادر و پدر آنها هر روز صبح به سر کار می رفتند و خواهر بزرگ از خواهر کوچک مراقبت می کرد. خواهر بزرگ چون خیلی خواهر کوچکش را دوست داشت، هیچ وقت او را تنها نمی گذاشت و در همه کاری به او کمک می کرد و همواره می گفت: این کار را نکن؛ زود بیا اینجا؛ آنجا نرو؛ این را برندار؛ و… . سرانجام، خواهر کوچکتر خسته شد و… .
دالی بازی یکی از بازیهای مورد علاقه کودکان است. در این بازی، بچه ها در عین حرکت و جنب و جوش، مفهوم جستجو و یافتن را نیز عملا یاد می گیرند. در این کتاب، خیلی از حیوانات سعی می کنند با علی کوچولو دالی بازی کنند و او را از ناراحتی درآورند،اما گمشده علی چیز دیگری است.
به پیامبر (ص) خبر می رسد که عده ای در اطراف مدینه سرگرم تدارک برای حمله به مدینه هستند. پیامبر دو بار گروهی را به مقابله با آنان می فرستد، اما هر بار، گروه مجاهد شکست خورده و به مدینه باز می گردند. تا اینکه بار سوم، پیامبر پرچم فرماندهی را به دست علی (ع) می دهد و… .
نقلی پسربچه زرنگ و باهوشی است که در یک روستا زندگی می کند. خانه آنها در دشتی سرسبز و نزدیک جنگل و دریاست. او همیشه با دقت به همه چیز نگاه می کند و بنابراین خیلی چیزها می بیند و یاد می گیرد. در این مجموعه از داستانهای زندگی نقلی و پدربزرگش، با بعضی ازکارهایی که او کرده و چیزهایی که دیده است آشنا می شویم. به کمک تصاویری زیبا، درپایان هر کتاب، آنچه او یاد گرفته است ما هم یاد خواهیم گرفت
خانه ماتیاس در آخرین طبقه یک ساختمان بلند قرار داشت. او تنها بچه ای بود که در آن ساختمان زندگی می کرد. هر روز با عجله از بالا به حیاط ساختمان می آمد و گلهایی را که در آنجا کاشته بود نگاه می کرد. او بارها مارتین و اریک را دیده بود که با موتورسیکلت خود به آنجا می آمدند و نامه ها و بسته های خانواده ها را به آنها می دادند. زمانی که سرایدار ساختمان باغچه کوچک او را بیل کاری کرد و گلهای او را از بین برد، آن دو برادر دسته گل کوچکی به ماتیاس هدیه دادند و این شروع دوستی آنها بود. دوستی با آنها بتدریج ماتیاس را از تنهایی درآورد، بخصوص زمانی که آنها جیم جیم را به او هدیه دادند و… .
نقلی پسر بچه زرنگ و باهوشی است که در یک روستا زندگی می کند. خانه آنها در دشتی سرسبز و نزدیک جنگل و دریاست. او همیشه با دقت به همه چیز نگاه می کند و بنابراین خیلی چیزها می بیند و یاد می گیرد. در این مجموعه از داستانهای زندگی نقلی و پدربزرگش، با بعضی از کارهایی که او کرده و چیزهایی که دیده است آشنا می شویم. به کمک تصاویری زیبا، در پایان هر کتاب، آنچه او یاد گرفته است ما هم یاد خواهیم گرفت.
مادر رفته بود بازار و بی بی هم خوابیده بود. خانه ساکت ساکت بود،چون سارا کوچولو هم خوابیده بود. احمد که حوصله اش سر رفته بود دفتر و مدادهای نقاشی اش را آورد تا بی بی را نقاشی کند، اما چشم و دهان بی بی بسته بود و نقاشی زیبا نمی شد. سارا کوچولو از خواب بیدار شد و احمد سعی کرد مثل مامان به او غذا بدهد. او یادش رفته بود که نباید این کار را بکند. ناگهان… .
احمد همراه مادرش از روستایی خیلی دور به شهر آمده و مهمان خاله و شوهر خاله، یعنی حاج رحیم آقاست. یک روز که همه با هم برای خرید به بازار می روند، احمد گم می شود و…. داستان به کمک نقاشیهای زیبا و متناسب کتاب نیز روایت می شود.
نقاش در هر روز هفته یک نقاشی کرد، پرنده ای سبز، قفس سیاه، دانه هایی زرد و… نقاشی او در ایوان در زیر باران ماند. باران قفل و قفس را پاک کرد. تنها پرنده مانده بود با شاخه ای گل، دانه ها و ظرفی پر از آب.
آن سال زمستان زود فرا رسید. سرما و یخبندان ناگهانی در همان هفته های اول ماه سپتامبر، تمام آلاسکا را فراگرفت. همه می دانستند که نه تنها مهاجران اسکیمو، بلکه همه کسانی که به نحوی در این سرزمین به کار چوب بری، شکار حیوانات، شکار نهنگ و اسب و سگ آبی مشغول بودند، غافلگیر شده و در محاصره این سرما و یخبندان ناگهانی قرار گرفته اند
بعد از هفته ها انتظار، بالاخره آن هفته پدر احمد به او گفت که صبح جمعه او را هم با خود به کوه خواهد برد. احمد هم خودش را برای ساعت شش صبح جمعه آماده کرده بود اما انگار از روز پنجشنبه ساعت دیواری تنبل شده بود و به کندی کار می کرد. نیمه شب که همه خواب بودند، احمد بلند شد و به ساعت دیواری کمک کرد تا تنبلی اش را جبران کند، اما… .
این کتاب در سه فصل با عناوین مختلف تدوین یافته، که از جمله عناوین فصل ها: طلوع یک ستاره، نوزادی در غار، رقص آتش، آهنگ سفر، ابر سیاه مرگ، بر بالین امپراطور، مادر، هروله، قربانی، خانه ای برای دوست و ... می باشد. پای ویرانه های شهری نشسته ام که روز گاری پایتخت یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان بوده است. کتابی در دست دارم که مرا از راز های تاریخ این دیار آگاه می کند. اینجا سرزمین بابل است... .
روزی پیرزن مهربانی ساکن روستایی میشود که اهالی آن جا مدام از هم انتقاد و با هم دعوا میکنند. پیرزن برای یاد دادن محبّت کردن و احترام به تفاوتهای یکدیگر باغچهای پر از گلهای متفاوت درست میکند و با محبّت آنها را پرورش میدهد. سایر اهالی نیز به تقلید از پیرزن باغچهای از گلهای شبیه شخصیت خود درست میکنند ولی
سالهای اولیه زندگی کودک حساسترین دوره رشد ذهنی اوست و در این سالهاست که شوق یادگرفتن در او هر روز افزایش می یابد. آمادگی کودکان برای آموزشهای منظم در سن پنج تا شش سالگی بسیار زیاد است و آنان کاملا آماده پذیرفتن مفاهیم اندکی پیچیده و نظم و انضباط هستند. دراین کتاب، لوحه هایی برای آموزش مفاهیم مختلف به کودکان تنظیم شده است. این آموزش از طریق ارائه تصویر صورت می گیرد. روش آموزش بر اساس کتاب “روش تدریس آمادگی“ از خانم ثمینه باغچه بان تنظیم شده، با این تفاوت که هر لوحه کتاب مذکور به چندین لوحه گسترش یافته است.
سالهای اولیه زندگی کودک حساسترین دوره رشد ذهنی اوست و در این سالهاست که شوق یادگرفتن در او هر روز افزایش می یابد. آمادگی کودکان برای آموزشهای منظم در سن پنج تا شش سالگی بسیار زیاد است و آنان کاملا آماده پذیرفتن مفاهیم اندکی پیچیده و نظم و انضباط هستند. دراین کتاب، لوحه هایی برای آموزش مفاهیم مختلف به کودکان تنظیم شده است. این آموزش از طریق ارائه تصویر صورت می گیرد. روش آموزش بر اساس کتاب “روش تدریس آمادگی“ از خانم ثمینه باغچه بان تنظیم شده، با این تفاوت که هر لوحه کتاب مذکور به چندین لوحه گسترش یافته است.
در یک کلبه قدیمی پیرمردی زندگی می کرد که اصلا از سر و صدا خوشش نمی آمد و هر صدایی او را ناراحت می کرد؛ هوهوی باد لابه لای درختان، هیس هیس کتری روی اجاق و… . یک روز به دیدن قاضی دانای ده رفت و مشکلات خود را با او در میان گذاشت. قاضی به او گفت تا یک گاو به کلبه خود ببرد! پیرمرد این کار را کرد، اما… .
در یک صبح قشنگ بهاری، فرفری به دنیا آمد. در طول آن سال، همه گوسفندها بزرگ شدند، اما فرفری همان قد که بود، ماند. گوسفندهای دیگر او را مسخره می کردند تا اینکه فرفری تصمیم گرفت بزرگ شود. اما چگونه؟ داستان گوسفند کوچولو و شجاع ما با تصاویر زیبایی نیز همراه شده است.
یک روز مادر یک جعبه مداد رنگی از بازار خرید و آن را به دو پسرش داد. برادرها مدادهای رنگی را بین خود تقسیم کردند و مشغول نقاشی شدند. اما هر نقاشی که می کردند با واقعیت فرق داشت. بالاخره فکر خوبی به ذهن آنها می رسد و تصمیم می گیرند شریک بشوند و مدادها مال هر دو نفر آنها باشد. داستان زیبای این همکاری با تصاویر متناسب کتاب زیباتر هم شده است.
آنها از اصل بچه های راه آهن نبودند. آنها فقط بچه هایی حومه نشین و عادی بودند که با پدر و مادرشان یک خانه ییلاقی معمولی، البته با همه نوع وسایل مدرن و راحت، زندگی می کردند. مادرشان نیز وقت خود را صرف این نمی کرد که بیهوده به دیدن زنهای کودن برود یا بیهوده در منزل بنشیند تا آن زنها به دیدن او بیابند. تقریبا همیشه در خانه می ماند و آماده بود که با بچه ها بازی کند و برایشان کتاب بخواند، یا اینکه به آنها در مشق و درسشان کمک کند. این سه بچه خوشبخت همیشه هر چیزی که می خواستند داشتند. پدرشان هم هرگز بدخلقی نمی کرد و آماده بود که بیشتر اوقات در بازی و سرگرمی با آنها همراه شود. آنها واقعا خوشبخت بودند و تا موقعی که مجبور نشده بودند واقعا به نحو دیگری زندگی کنند، حد و اندازه این خوشبختی را حس نمی کردند.
کتاب حاضر، بازنویسی داستان سندباد است. ماخذ این داستانها در کتاب ”هزار و یک شب” است که البته به طور جداگانه هم نوشته و منتشر شده اند. موضوع داستان، سفرهای دریایی سندباد به نقاط دوردست است که نگرش و تصورات مردم آن زمان را از زندگی ساکنان نواحی دوردست و سرزمینهای دور انعکاس می دهد. نویسنده به زیان ساده روایت، و با حذف حواشی غیر لازم، بخشهای برجسته و جذاب داستان را بازگویی کرده است.
بچه هایی هستند که مثل علفهای هرز سبز می شوند و رشد می کنند و به ریش باغبانها و بیل و بیلچه شان هم می خندند. “ژوائو“ ، کودک پرتغالی، نیز یکی از این بچه ها بود و وقتی اولین بار روی نیمکت کلاس درس نشست، نه سال تمام از سنش می گذشت. معلم کلاسش اسم او را “ماجراجو“ گذاشت و از آن روز به بعد، همواره به ماجراهای بزرگ و کشف دنیاهای جدید- مثل “واسکودوگاما“، کاشف بزرگ هموطن خود- فکر می کرد. پسربچه های دیگر او را مسخره می کردند، ولی کلمه “ماجراجو“، همچون پاره ای از خورشید، در وجود او می درخشید و او را بر بال خیال به سوی آینده های ناشناخته و هیجان انگیز می برد. سالها بعد، ژوائو وقتی به دانشگاه بزرگ پرتغال می رفت، خود را ناخدای کشتی بزرگی می دید که درگذر از دریای تاریکیها – تاریکیهای جهل و بی سوادی- می توانست دنیای روشنتری را به خود و دیگران نوید دهد.
حضرت محمد(ص) همواره به حضرت علی(ع) یادآور می شد که: این همه ستم که می بینی، همه از نادانی است. چشمهای این مردم به روی روشنایی و زیبایی و عدالت بسته مانده است ـ ستمگران چنین می خواهند ـ پس نخستین نبرد تو با زشتی و ستم، آگاه شدن است و دانستن. مجموعه حاضر، بخشی از جملات کوتاه سرشار از حکمت و دانایی امیرالمؤمنین است در زمینه های مختلف که راه جویندگان هدایت و تعالی را روشنتر می سازد. ترجمه روان و نقش و تذهیب زیبای کتاب بر جذابیت این مجموعه افزوده است.