در رمان «تنگه زاغ» گوشهای از ظلم حکومت ستمشاهی ایران به مردم از سوی نویسنده برای نوجوانان بازخوانی شده و در آن از برخی واژگان و اصطلاحهای بومی و محلی یزدی نیز استفاده شده است. داستان این رمان بیانگر دوستی دو نوجوان یزدی به نام کوچکآقا و حسینعلی است که به خاطر بیعدالتیها و ظلمهای ماموران، خانها و افراد وابسته به حکومت از درس خواندن بازماندهاند و مجبورند کار کنند و سرانجام نیز به همراه عدهای از مردم برای تظلمخواهی از مسیر بیراهه به تهران سفر میکنند و در یک شب زمستانی و برفی در محلی به نام «تنگه زاغ» اتوبوسشان خراب و ادامه داستان...