این کتاب که موفق به دریافت دیپلم افتخار جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون شده است،
داستان قورباغهای است که از روزی که چشم گشوده در چاهی زندگی میکند. قورباغه در حوضچه شنا و در آینه آن خود را تماشا میکند و خود را میستاید. اما یک روز آب چاه خشک میشود و قورباغه به ناچار تصمیم میگیرد از دیوار بالا برود تا ببیند در انتهای جهان (دهانه چاه) چه خبر است... و اینگونه او به بیرون از چاه میآید.او که تا بحال فکرمی کرد که این چاه، همه دنیاست!.. حیرت زده میشود.
در یک باغوحش بزرگ یک بچه شیر کوچولو به دنیا آمد. او در کنار مادرش در یک قفس هرروز بزرگتر میشد و با میلههای قفس بازی میکرد. طول قفس برای شیرکوچولو فقط ده قدم بود، بنابراین پس از رسیدن به انتهای قفس او برمیگشت و به طرف دیگر میرفت.
یک روز اتفاق جالبی افتاد. نگهبان قفس یادش رفت در قفس را ببندد و شیرکوچولو از قفس بیرون رفت. اما او عادت داشت فقط ده قدم مستقیم برود. اگر او قدم یازدهم را برمیداشت میتوانست آزادی خود را به دست آورد و همه جهان را ببیند، اما… .
نقاشیهای ساده و زیبای کتاب نیز داستان شیر کوچولو را به خوبی تصویر میکند.