شکوفه در کنار یک مغازهی ماهیفروشی، چشمش به ماهی کوچک قرمزی در تنگ کوچک میافتد و میخواهد آن را بخرد. اما پولش کم است و قول میدهد که بعد از بردن ماهی، بقیه پول را برای مغازهدار بیاورد. مغازهدار هم ماهی را به او میدهد و میگوید اگر بقیه پول تا قبل از روز عید به دستش نرسد...