کتاب حاضر، داستاني مبتني بر واقعيت است اما سير حوادث و ماجراهايي که شخصيتها با آن روبهرو شدهاند تخيلي است. در اين داستان نويسنده به واقعيتهاي جنگ و موضوع انسانهاي پشت جبههها در حوالي سالهاي 59تا 60 توجه کرده است. تيپها و شخصيتهاي مختلفي در داستان وجود دارند. داستان به پسربچهاي ميپردازد که در اثر موشکباران، افراد خانواده و زندگي را ازدستداده و به همراه مادربزرگ مريضش به تهران مهاجرت ميکند. وي در تهران مادربزرگش را نيز از دست ميدهد و زماني که کاملاً تنها ميشود، با يک بسيجي آشنا ميشود و در حجرهاي در بازار کار خود را آغاز ميکند، درس ميخواند.
طاها طی حادثهای توان راه رفتن را از دست میدهد، او که چشم و چراغ دبیرستان است دوره جدیدی از زندگی را آغاز میکند و نیاز به کمک دارد در این میان امیر تلاش میکند تا دوستی را در حق او تمام کند...