در این نمایشنامه ماجرای پسربچّهای به نام «یاشار» روایت شده که به تازگی صاحب خواهرکوچولویی به نام «آیدا» شده است. او که محبت پدر و مادر را نسبت به آیدا کوچولو میبیند، دیگر خواهرش را دوست ندارد و به مادرش میگوید او را بفروشند. یاشار خواب میبیند که خواهرش را برده تا به غولی بفروشد و غول میخواهد خواهرش را بخورد. او که متوجه میشود چقدر آیدا را دوست دارد، بعد از اینکه از خواب بیدار میشود دیگر به فروختن آیدا فکر نمیکند.
داستان بره کوچولویی به نام حبه که وقتی مامان بزی به صحرا می رفت در خانه تنها می ماند و با عروسکش صحبت می کند.بالاخره بچه گرگی را به خانه اش راه می دهد و همبازی هم می شوند و اما بقیه داستان...