«تیستو» شخصیت عجیبی داشت؛ نمیتوانست بپذیرد که آدم بزرگها با عقاید و افکار از پیش ساخته شدهشان، دنیا را به او معرفی کنند. چرا که آنها معمولاً از پشت عینک «عادت» به همه چیز نگاه میکنند. او همواره تعجب میکرد از اینکه وقتی میشود با آزادی زندگی را بهتر گذراند تا با گرفتاری، با عدالت بهتر و انسانیتر زندگی کرد تا با استبداد، وقتی زندگی و همه چیز با صلح بهتر است تا با جنگ و به طور کلی، زندگی با نیکی و مهربانی بهتر و زیباتر است تا با بدی و دشمنی، پس چرا مردم… . بچهها وقتی بزرگ میشوند، اغلب فراموش میکنند که چه امیدها و آرزوهایی داشتهاند و به همین دلیل، معجزهای هم اتفاق نمیافتد؛ فقط چند آدم بزرگ به جمع آدم بزرگها اضافه میشود؛ اما این معجزه برای تیستو روی داد. داستان تیستو، با طنز ظریف و شاعرانهاش، از درخشانترین آثار ادبیات کودکان و نوجوانان است.