راوی این کتاب پسر کوچکی است که دو کبوتر دارد و
فکر می کند باید مراقب آنها باشد. اما عموی مهربانش راه تازه ای در زندگی او می
کشاید. کتاب بوی صلح و مهربانی می دهد.
وقتی تنها می شوید و پنجره خیال خود را باز می کنید
چه تصاویری به ذهن شما می آیند. خانواده، دوستان، طبیعت و ... دختر کوچکی قهرمان
کتاب پنجره های دنیای کوچک من است و از تصاویر دنیای خیالی خودش می گوید.
ابتدا یک نقطه کوچک سبز رنگ بود. یک جوانه بود اما
بعد در چهار فصل زندگی شگفت انگیزی را تجربه کرد. اگر می خواهید این کتاب را
بخوانید مدادی بردارید. با یک کتاب تعاملی روبرو هستید. داستان زندگی یک برگ را از
زبان نادر ابراهیمی خواهید خواند و تصاویری شگفت آن چشم تان را نوازش خواهد کرد.
رایکا عاشق نقاشی است. اما دلش نمی خواهد برای نقاشی الگو داشته باشد. او دوست
دارد خودش با طبیعت ارتباط بگیرد و طرح های تازه بکشد. آنقدر که حتی به نقاشی هایش
جان بدهد.
در کرمان باران نمی بارد و پدر خانواده گله را به شمال ایران می برد تا تلف
نشوند. او به فرزندان خود امید می دهد که کرمان همیشه خشک نمی ماند. وقتی رودهای
کرمان دوباره پرآب می شوند او بر می گردد و از همه ایران قصه می گوید. قصه پرندگان
و آهوان و دشتهای زیبا و درختان شگفت انگیز.