سنجاب کوچک و تنها جز بیبی سکینه و درخت کاجش هیچکس را نمیشناخت. او هر روز میشنید که بیبی سکینه در خانه کوچکش خدای بزرگ را صدا میزند، ولی هیچوقت کسی جوابش را نمیدهد. سنجاب که بیبی را خیلی دوست داشت تصمیم گرفت خودش برود و هرطور شده خدا را پیدا کند و به خانه بیبی بیاورد. تصاویر زیبای کتاب نیز سفر سنجاب کوچولو را به زبان تصویر بیان میکند.
داستان خرس کوچکی را نقل میکند که تصمیم دارد از خدا بهخاطر همه زیباییهایی که خلق کرده تشکر کند. او به پیشنهاد کلاغ تصمیم میگیرد برای خدا کلوچه بپزد. ولی جوجه تیغی پیشنهاد دیگری برای او دارد.
وقتی فیل کوچولو به جنگل آمد همه حیوانات جنگل ترسیدند و پنهان شدند، حتی شیر و خرس و ببر و پلنگ، زیرا هیچ کدام از آنها پیش از آن فیل ندیده بودند. اما پس از مدت کوتاهی، هر کدام از آنها تلاش میکرد دوست صمیمی فیل بشود. آیا فیل کوچولو توانست بهترین دوست خود را انتخاب کند؟
فکر میکنی موشها دعا نمیکنند؟ اشتباه میکنی. ببین موش کوچولوی تنهای ما چگونه دعا میکند و از خداوند چه میخواهد. راستی یادت باشد به موش کوچولو بگویی وقتی دعا میکند حواسش جمع باشد.
مفهوم محوری در داستان راکون پیر، مرگ است. نویسنده خواسته است مفهوم مرگ را به نرمی و زیبایی برای کودکان بازگو کند.. ... در صبح یک روز قشنگ بهاری، شش بچه خرگوش به دنیا آمدند. خرگوش مادر بچهها را لیسید و بوسید و به خرگوش پدر گفت: «هنوز چیزی توی دلم تکان میخورد گمانم همان بچه هفتمی باشد.» اما هرچه انتظار کشیدند بچه خرگوش هفتمی به دنیا نیامد. تا آن که …
سنجاب کوچک و تنها جز بیبی سکینه و درخت کاجش هیچکس را نمیشناخت. او هر روز میشنید که بیبی سکینه در خانه کوچکش خدای بزرگ را صدا میزند، ولی هیچوقت کسی جوابش را نمیدهد. سنجاب که بیبی را خیلی دوست داشت تصمیم گرفت خودش برود و هرطور شده خدا را پیدا کند و به خانه بیبی بیاورد. تصاویر زیبای کتاب نیز سفر سنجاب کوچولو را به زبان تصویر بیان میکند.